از انرژی مثبت های امروزم هرچقدررر بگم کم گفتم.
همین که دیشب بخش یک بارم زنگ نزد بهم و تونستم تا صبح بخوابم ، شروعش بود.
آخرین جلسه ی کلاس هم هرچی استاد پرسید جواب دادم ، حتی سخت ترین سوالات رو که هیچکس نمیتونست جواب بده.
اومدم خونه ، یک ساعت خوابیدم و پاشدم رفتم استخر، وقتی برمیگشتم ساعت سه ظهر بود آفتاب داغ میزد ، موهای منم خیس بود ، خر تو خیابون پر نمیزد سر ظهر ، شالم رو انداختم و موهای خیسم آفتاب میخورد و داغ شده بود و لذت میبردم .
بعد اومدم تمرین سه تار کردم رفتم کلاس و کلی با استادم ذوق کردیم.
گفتم یکی از محال ترین کارها برام ساز زدن بود !
اما حالا میتونم نت ها رو بخونم و صدای یه ساز رو هرچند ناشیانه در بیارم.
بعد از کلاس هم تا ساعت ۸ و نیم شب پیاده روی کردم.
اومدم خونه ، نشستم یه فیلم نگاه کردم . فیلم marry shelley ، داستانِ نویسنده ی کتاب فرانکشتاین ، که چی شد این کتاب رو نوشت و .
خیلی دوسش داشتم.
وقتی فیلم تموم شد ب خودم گفتم یکی دیگه از کارهایی ک تو زندگیم خیلی دوست دارم انجام بدم نوشتن یک کتابه .
+شما چطور مطورین ؟؟
درباره این سایت