بعد کشیک قرار گذاشتیم شب جمع شیم خونه ی "موری" و "تانی" دور هم و بازی کنیم و بخندیم .

خلاصه.

جمع شدیم و شروع کردیم جوکر بازی کردن.

موری داشت پشت به پشت سیگار میکشید و بغلش تانی داشت غر غر میکرد و بده ببینم این چی داره تو میکشی و موری هم گفت این سنگینه و به درد تو نمیخوره و .

خلاصه.

رسید به جایی که یکی از پسرها باید ۵ دور ، دورِ حیاط میدوید.

اومدیم بریم تو حیاط که تانی به بهونه ی سرد بودن ، هر کار کردیم نیومد.

یه ده دقیقه ای پایین بودیم ، وقتی برگشتیم بالا ، دیدیم تانی جلو درِ ورودی افتاده ؛ عرق کرده ، رنگ برافرووخته !!! 

فحشمون میداد که اونقدر سر و صدا کردین که صدای من رو نشنیدین ! من حالم بدهههه ! 

هیچی بلندش کردیم بردیم تو ، میگفت دست چپم درد میکنه ، قلبم درد میکنع ! 

آقا ما رو میگی ، هممون هم هم رشته ، متفق القول به این نتیجه رسیدیم این با این درد و این تعریق و این حال یحتمل یه طوریش شده ! الآن ایست قلبی میکنه ! 

تند تند رفتم لباساش رو اوردم تنش کنم ببریمش بیمارستان و وسط تکاپو بودیم که مقر اومد : 

گفت شما ک رفتین پایین من سیگار موری رو برداشتم ، تند و تند تا آخرش کشیدم ! 

به خاطر اونه حالم بد شدههه ! 

آقا ما رو میگی ! اول یه نگاه به هم انداختیم ! بعد یه نگاه به تانی ! بعد همه افتادیم رو زمین و از خنده غلت میزدیم ! :))))))

بهش گفتم من فقط موندم تو که سیگاری نیستی چجوووری این مدلی تند تند کشیدیییی! خوبه خفه نشدییییییی ! 

موری هم که اونقدر ترسیده بود داشت پشت تانی رو میمالید ، وسط هاش فحشش میداد ، اون وسطم میگفت من غلط کردم دیگه سیگار نمیکشم :)) 

احتمالا یکی از سیگاری های جمعمون به این بهانه ترک کنههه :))) 

*موری و تانی دوستهامونن و نامزدن. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معرفی بهترین های ایران سئو يوزر Elle sesootweb از گذشته تا ادامه نمونه سوالات آزمون قضاوت شورای حل اختلاف 96 dubaitravelnet.parsablog.com بانک اطلاعاتی تولید کنندگان ایران در راستای جهش تولید سلسله خاکسار جلالي ابوترابي غلامعليشاهي