پسر لاکپشتی رو یادتونه ؟ 

دیروز مجبور شدن بالاخره پاش رو قطع کنن.

هممون ناراحت شدیم از قطع شدن پاش. 

بعد این همه تلاش و .

حیف شد.

هوشیاریش خیلی پایینه.

شبیه زندگی نباتی شده که فقط گاهی چشمهاش رو باز میکنه. 

ولی من حس میکنم درکش بیشتر از این هاست. 

امروز داشتم میرفتم داخل ، دم در ، خواهرش گفت بهش بگو من اومدم بیرونم.

رفتم بالا سرش ، گفتم چطوری علی لاکپشتی ؟ (جالبه که بدونین فامیلیش هم اسم یه حیوونه ) 

چشمهاش باز بود.

دست کشیدم روی سرش گفتم راستی خواهرت بیرونه. 

یهو یه قطره اشک از چشماش اومد پایین. 

پرستارم کنارم بود ، گفت ااا خانم دکتر تا گفتی خواهرش اومده انگار حالت چشمهاش تغییر کرد!!! 

گفتم اره، هربار شوخیم‌ میکنم باهاش بیای دقت کنی تغییراتش رو متوجه میشی، اما الان خیلی محسوس تره ، بگیم خواهرش بیاد بالا سرش ؟ 

همراه بقیه مریضا کسی نبود که بعدا بخوایم اونا رو ساکت کنیم که فقط ساعت ملاقات بیان.

خلاصه خواهرش رو گفتم اومد بالا سرش.

همه امون احساس میکردیم خوشحال شده. 

.

خانواده اش ۲۴ ساعت بیرون در نشستن ! ۱۸ روز شد. 

بی استثنا یکی همیشه از همراهاش بیرونه ، صبح و ظهر و عصر و شب و نصف شب‌.

همه اشونم میشناسن من رو .

جوری شده یه موقع ها نصف شب دارم رد میشم داداشش میبینتم بهم بیسکوییتی چیزی تعارف میکنه و با هم یه چند دقیقه ای گپ میزنیم. 

.

علی لاکپشتی.

نمیدونم سرانجامت چی میشه :) 

اما دوستت دارم .

همین. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علی اکبر تیموری دستگاه تصفیه آب تفریحات سالم 2 شیدا طراحی انتن سامانه های راداری و رادیویی مرجع مقالات رسمي عطر زنانه بیت کوین سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه