من دلِ همه چیز رو تو پزشکی دارم. 

مریض استفراغ کنه ، ادرار کنه ، مدفوع کنه ، مغزش بیرون باشه ، روده اش بیرون باشه ، فوت کرده باشه ، نهایتش همراه با کارم عق میزنم که یه رفلکسِ طبیعیه ولی بی تفاوت به کارم ادامه میدم.

تنها چیزی که تحملش رو ندارم دیدن بچه هاییه که مورد کودک آزاری قرار گرفتن! 

بچه ای رو که حتی عموما سالمه یه دستش مثلا شکسته ، تن و بدنش کبوده ، میندازم به یکی دیگه و اصلا نمیتونم تحمل کنم. 

یه مورد کودک آزاری آوردن که از دیدنش گریه ام گرفت و رفتم تو حیاط نشستم زار زار گریه کردم به حال این طفلان معصومِ بیگناهِ بی زبان ! 

آخه دختر بچه ی شیرین زبونِ قشنگِ ۲ ساله رو تمام بدنش رو با سیگار میسوزونی ؟ سرش رو میشی ؟ 

از ته دل میخوام مرگ تک تک این کودک آزار ها رو جلوی چشمم ببینم.

یعنی بگن موجود بی گناه نام ببر ، به جز بچه ها هیییچکسی رو نمیتونی اسم ببری. 

آخرهای گریه ام بود ، اومد دنبالم ، دید دارم گریه میکنم ، رفت از دکه رومه فروشی سر بیمارستان آب خرید ، نشست کنارم.

میدونست دارم برای چی گریه میکنم.

گفتم اگر بهم میدادن ، همین الان میاوردمش پیش خودم.

من مامان خوبی میشم.

برو بپرس بهم نمیدنش ؟ 

یه کم نگام کرد ، گفت خل شدی به خدا از بس نخوابیدی. 

اومدم بزنم دوباره زیر گریه .

گفت میپرسم به خدا !تو فقط گریه نکن.

خیلی بیریخت میشی.

برو بخواب فقط. 

یه فحشش دادم ، خندیدم و رفتم بالا یه چرتی خوابیدم.

ولی الآن وقتی بیدار شدم قلبم سنگین بود. 

دلم میخواد فردا که از کشیک میرم خونه ، بمش با خودم ببرم خونه ام.

براش حریره بادوم درست کنم.

ببرمش حمام.

موهاش رو ببندم خرگوشی بالا سرش. 

باهاش بازی کنم.

بخوابه تو بغلم نفسش بخوره به بدنم. 

واقعا چطور میشه این موجودات کوچکِ خواستنی رو اینجوری نخواست ؟؟؟ 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امید سافت تور ماسال Jamie طبیعت طریقت vwefhwfhhh شرکت پیشگام فولاد مهراد هک و امنیت هیات فرهنگی ، مذهبی مکتب الزهرا سلام الله علیها شهرری بیگانه